۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

در حاشیه قتل عمد ستار بهشتی کارگر وبلاگ نویس


دست نوشته ام را با آخرین نوشته ستار بهشتی در وبلاگ خود آغاز میکنم: " دیروز بنده را تهدید کردند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد. دهان گشادت را نمی‌بندی؟ می‌گویم کاری انجام نمی‌دهم که لازم به بستن دهانم باشد. می گویند وراجی زیاد می‌کنی، می‌گویم چیزی که می‌بینم ومی شنوم را می‌نویسم. می گویند هرکاری بخواهیم می‌کنیم، هر رفتاری را انجام می‌دهیم، شما باید خفه شوید و اطلاع رسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام ونشان! بدون اینکه کسی بداند چه برسر شما آمده!"
ستار بهشتی متولد ۱۳۵۶،  یک کارگر ساده از دل جامعه ای آلوده به تبعیض و نابرابری ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بود که به یک کارگر وبلاگ نویس و دشمن خطرناک این حکومت تبدیل شد. و به همین دلیل وی در تاریخ ۹ آبان ماه ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا دستگیر و به عنوان یک عامل مخلّ امنیت ملی ( در واقع مخلّ امینت جمهوری اسلامی) شناخته شد و نهایتا زیر شکنجه بازجویان وزارت اطلاعات به قتل رسید. آنچه که ستار می نوشت همان واقعیتهای تلخ، دردناک و ضد انسانی است که در جامعه ایران جریان دارد. او از استثمارمی نوشت، ازاستبداد، سرمایه داری، بی عدالتی، تبعیض، نابرابری، ازحقوق های معوقه کارگران تا تن فروشی و اعتیاد و هر معضلی که مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند. و تنها عامل آن را جمهوری اسلامی می دانست. او جمهوری اسلامی را عامل ظلم و ستم روا شده بر کارگران و مردم می دانست، از اینکه اکثریت مردم و کارگران با چه شرایط سخت و طاقت فرسائی مجبور میشود برای سیر کردن شکم خود و خانواده اشان بر ثروت سرمایه داران و طبقه حاکمه بیفزایند، او می نوشت که درد قشر کارگر چیست، درد زیر خط فقر بودن چیست، درد سرافکندگی در مقابل عزیزان گرسنه چیست. این همان افشا گری بود که حکومت به آن مهر "اقدام علیه امنیّت ملی از طریق فعالیت در شبکهٔ اجتماعی و فیس بوک" زد و لذا اقدام به حذف چنین فردی کرد. البته در اذهان عمومی دیگر جا افتاده است که واژه کلیدی "اقدام علیه امینت ملی" همان مقوله به خطر افتادن امنیت جمهوری اسلامی است.
برای من چند نکته مهم در این واقعه تلخ مد نظر است که قصد دارم به آن بپردازم. اول اینکه جمهوری اسلامی یک حکومت دیکتاتوری است و یکی از شاخص ترین مختصات حکومت های دیکتاتوری این است که مخالفین خود را در وهله اول به عناوین مختلف حذف کند و نیز حق حیات را از آنها بگیرد. چرا که وجود افرادی چون ستار بهشتی که اقدام به افشاگری میکند و قلم آزادی به دست میگیرند، یک زنگ خطر برای این حکومت به شمار می آید. حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی که بر پایه سرکوب و شکنجه و قتل هائی چون اعدام و غیره استوار است تاب و تحمل یک وبلاگ نویس مخالف را ندارد و شکنجه ستار بهشتی نه به قصد اعتراف گیری و یا هر چه دیگر بلکه به قصد حذف وی بوده است. این حکومت بر این امر آگاهی دارد که با کشتن ستار بر جنبش کارگری، جنبش آزادیخواهی و جنبش ضد دیکتاتوری پایان نداده است. چرا که تا زمانی که ریشه فقر، اختلاف طبقاتی و هرگونه نابرابری از بین نرود با حذف فعالین عرصه کارگری و دیگر عرصه ها این جنبش به پایان نمیرسد. از آنجائیکه چون جمهوری اسلامی نه توان و نه قادر به از بین بردن چنین معضلاتی نیست که هیچ، بلکه دامن زننده چنین وضعیت اسفناکی هست، با اینگونه اقدامات میخواهد آبروی نداشته خود را حفط کند، به اصطلاح، زور بازوئی نشان دهد تا بلکه عمر ننگین خود را کمی طولانی تر کند. ولی نکته پررنگ کشتن ستار و ستار ها و حاشیه های قتل عمدهای این چنینی یک واقعیت عظیم همیشگی را بار دیگر بر ملا میکند که جنبشهای مردمی زنده اند و در زیر پوست جامعه به فعالیت میپردازند.
نکته بعدی اینکه این حکومت و جنایتکاران دست اندرکار باید بدانند که " ماه پشت ابر نمی ماند" و هر چقدر تلاش کنند این جنایتها را پنهان و سانسور کنند به هدف نمیرسند و حکایت "آبی است که در هاون میکوبند."  مسئولان زندان در جواب سوال عموی ستار که علت مرگ را جویا می شود میگویند "خفه شوید و به شما ربطی ندارد." و نه تنها با ادبیات لمپنیزم پاسخ خانواده داغدیده جانباخته را میدهند بلکه منصور حقیقت پور نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی جمهوری اسلامی رسما اعلام میکند که " در خصوص ستار بهشتی مساله به گونه‌ای نیست که از سوی کمیسیون نیاز به ورود باشد و قطعا در صورت لزوم دستگاه‌های متولی به این مساله خواهند پرداخت و تا این لحظه نیز گزارشی در این زمینه به کمیسیون امنیت ملی نرسیده ‌است." اما آنچه همه این سانسورها را کنار میزند، شواهدی چون نامه ۴۱ نفر از زندانیان سیاسی است که اعلام کردند که "ستار بهشتی روزهای ۱۰ و ۱۱ آبان ۱۳۹۱ در بند ۳۵۰ اوین بوده و آثار شکنجه در تمام قسمت‌های مختلف بدنش مشهود بوده‌است است".  و نیز دراظهارات زندانیان آمده که گفته اند "مچ‌های هر دو دستش به شدت کبود بوده و نشان می‌داده اصطلاحا "جوجه" شده ‌است." جوجه نوعی شکنجه است که دست‌ها را می‌بندند و افراد را در ضد انسانی ترین شرایط مانند جوجه از سقف آویزان می‌کنند و شکنجه میدهند. هم چنین ستار هنگام بازگشت از شکنجه گفته بوده: "میخواهند من را بکشند." بدین ترتیب واقعیت های اتفاق افتاده در این قتل کم کم بر ملا می شود و توسط مردم علی الخصوص جوانان و فعالین سیاسی در فضاهای اجتماعی نظیر فیسبوک، تویتر، بالاترین و گوگل پلاس به اشتراک گذاشته می شود. این همان قدرت همبستگی مردم است، که ماه را از پشت ابر بیرون می آورد. این افشا گری ها انجام شده تا نشان دهد اینها اقداماتی است که دارد در جمهوری اسلامی رخ میدهد و همه اینها در کارنامه جنایتهای روزانه این حکومت نوشته می شود و قطعا روزی میرسد که به همه آنها پرداخته شود. هرچند هم که احمدرضا رادان جانشین فرمانده‌ی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی و عده ای از عاملین حکومتی خود را به موش مردگی بزنند و اظهار تاسف بکنند و مساله پیگری را به این کمیته و آن کمیته واگذار کنند، شواهد پزشکی قانونی، اظهارات زندانیان و آگاهی سیاسی و تاریخی عموم مردم جامعه ایران و حتی جوامع بین الملل از عملکرد جمهوری اسلامی در طی بیش از سه دهه این واقعیت را مسجل میکند که ستار بهشتی تحت شکنجه جمهوری اسلامی به قتل رسیده است. و اینجاست که قطعا بسیاری از مردم این جمله عوامل جمهوری اسلامی را به خودشان برگرداندند و گفتند این شما هستید که باید دهن گشادتان را ببندید.
و نکته آخر موضع و عملکرد مدیای راست خارج از ایران است که علی رغم مسجل بودن واقعیت این رویداد تلخ تاریخی اقدام به خبر رسانی کردند ولی نه با موضع محکوم کردن جمهوری اسلامی بلکه در قالب مدیای بی طرفی که سعی میکند فقط اتفاقات رخ داده را به شیوه خبر رسانی و پژوهشی دنبال کند. در این بین و در بطن این بی طرفی در کنار جمهوری اسلامی می ایستند و به یک باره خبر از ایست قلبی ستار بهشتی در زندان را منتشر میکنند. گرچه که رو شدن دست اینگونه مدیا در میان مردم ایران سابقه ای بس طولانی دارد  و پیوستن مردم به فضاهای اجتماعی اینترنتی به سوئی رفته است که حتی قدرت جولان دهی اینگونه مدیاها که نمیخواهند چهره واقعی جمهوری اسلامی را بر ملا کنند را پس زده اند و خود سکان افشا گری را به دست گرفته اند، اما سانسور وقایع توسط این مدیاهای محافظه کار در این شرایط حساس سیاسی ایران از نظر من بشدت وقیح و در عین حال محکوم است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر