۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

http://femen.org/news/page/1#post-content


از سایت femen.org میتوانید دیدن کنید این سایت برای عموم آزاد است زنده باد آزادی و برابری سرنگون باد رژیم اسلامی و اسلامگرایی

اسناد وافعه تاسوعا حقیقت نهفته در پشت سانسور رسانه ها در ایران

فشای یک دروغ گسترده رسانه ای در ایران
حقیقت نهفته در پشت سانسور رسانه های ایران که اگر در داخل کشور
دست به افشای آن بزنی و به سانسور و تحریف حقایق اعتراض کنی ؛
سرنوشتی همچون ستار بهشتی و نسرین ستوده ها در انتظارتان خواهد بود.
رسانه های حکومتی ایران حقایق را آنگونه که می خواهند به خورد مردم
می دهند؛ و با تحریک احساسات مردم متعصب مذهبی در جهت رسیدن به
آمال خود و ضربه زدن به مخالفین در داخل و خارج کشور بهره برداری
می کنند .......

۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

16 آذر، نه به تفکیک جنسیتی، نه به حجاب!


با توجه به فرارسیدن روز 16 آذر؛روز دانشجو تصمیم گرفته ام این هفته مقاله ام را راجع به تفکیک جنسیتی و حجاب اختصاص دهم. از وقتی که در ایران دانشگاه تاسیس شده و مبارزات دانشجویی شکل گرفته دیده ایم که دانشگاه سنگر برابری، سکولاریزم و آزادی و بیان خواسته های اجتماع بوده است.مشخصا در زمان جمهوری اسلامی دیده ایم که دانشگاه همیشه مورد هجوم اوباشان حکومت اسلامی قرار گرفته است.یکی از جنایات جمهوری اسلامی در دانشگاه ها طرح ضدانسانی و ضدزن تفکیک و جداسازی جنسیتی بوده است. گرچه از بدو به روی کار آمدن این رژیم به طرق مختلف بحث تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها اعمال می شده است اما در سال 1390 اکثر رشته ها و دانشگاه های کشور مورد تفکیک جنسیتی قرار گرفتند و این اقدام باعث اعتراضات شدید دانشجویان شد و دیده ایم که دانشجویان دست به تجمع زده اند و بوسیله نیروی حراست دانشگاه و بسج و لباس شخصی ها تهدید و سرکوب شده اند. از طرف دیگر جمهوری اسلامی بارها و بارها نشان داده است که با انسانیت  رابطه ایی ندارد و آن را با هویت و تاریخچه اش و نیز برای نمونه با تاسیس رشته هایی نظیر آیین همسرداری و زندانبانی آن را بیشتر اثبات کرده است. در همین راستا دختران و زنان در جمهوری اسلامی همیشه مورد ظلم و جنایت بیشتری قرار گرفته اند و مورد شکنجه های جسمی و روانی بیشتری بوده اند از جمله آن ها می توان به اجباری بودن حجاب در سطح جامعه و نیز در دانشگاه ها پرداخت.
طرح اجباری پوشش در دانشگاه های جمهوری اسلامی وجود داشته است چه در آن زمان که چادر برای دانشجویان دانشگاه آزاد اجباری بود و چه در زمان حال حاضر که دختران تحت فشارهای شدیدی قرار گرفته اند و حق ندارند پوشش خود را آنطوری که می خواهند انتخاب کنند و محکوم هستند به پوشیدن لباس های تیره و باید گفت که این رژیم با شادی جوانان و زنان مخالف است و می خواهد دوره جوانی با همه ویژگی هایش را در جامعه با سرکوب از بین ببرد.اما بارها دانشجویان و زنان نشان داده و ثابت کرده اند که با این سرکوب ها و جنایات عقب نشینی نخواهند کرد و مطالبات خود را با جدیت بیشتری فریاد خواهند زد. اتفاقا در عمل این هیولاهای اسلامی هستند که عقب نشسته اند و در این میدان عملا دانشجویان، زنان و دانشجویان برنده این میدان تا به اینجا بوده اند.
اما ترس جمهوری اسلامی از دانشگاه و دانشجویان چیست؟
ترس اصلی حکومت از دانشگاه ها بر می گردد به فضای اعتراض آمیزی که در تمام مراحل چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب می توان در دانشگاه ها دید. زیرا که دانشجویان یکی از بخشهای همیشه معترض بوده اند و نمی خواهند تحت سلطه یک حکومت دیکتاتوری قرار بگیرند و جمهوری اسلامی این موضوع را بخوبی درک کرده است که دانشجویان و زنان در کنار بخشهای دیگر از عوامل اصلی انقلاب در ایران می باشند و آن ها هستند که روزی این رژیم را به زیر خواهند کشید و هرچه این سرکوب و فضای امنیتی شدیدتر باشد دانشجویان صدای اعتراضی خود را بلندتر خواهند کرد.
به امید روزی که تلاشهای انقلابی دانشجویان و زنان به نتیجه برسد و جمهوری اسلامی به طور کلی محو گردد. زنده باد آزادی و برابری.

تفکیک جنسیتی دانشگاهها یا انقلاب(سرکوب) فرهنگی دوم


سیاست تفکیک جنسیتی در جمهوری اسلامی ابعاد مختلفی را پوشش میدهد. عوامل جمهوری اسلامی از سال 57 که هنوز حکومت اسلامی پا نگرفته بود شروع به اسلامیزه کردن اقشار و ابعاد مختلف جامعه کردند. در ابتدای امر، خمینی فرمان رعایت پوشش حجاب را در ادارات دولتی داد واتفاقا از همان ابتدای کار هم با مخالفت مردم علی الخصوص زنان مواجه شد. ولی عوامل جمهوری اسلامی گزینه سرکوب را تیک زدند و شروع به سرکوب کردند و در ادامه، سیاست حجاب اجباری، وضع قوانین مردسالارنه بر پایه دین و مذهب، سیاست تفکیک جنسیتی در مراکز تحصیلی، در باشگاههای ورزشی و تفریحی، در اتوبوسها و حتی صف های خرید مواد خوراکی و غیره و غیره را عملی کردند. ابزار پیاده سازی این سیاست از ابتدا فشار، اجبار، سرکوب و حتی شکنجه بوده و هست. چرا که این سیستم دیکتاتوری و مذهبی با کنترل زنان و مبارزه با آنها خواسته نیمی از جمعیت یک جامعه رو کنترل کند. در واقع سیاست تفکیک جنسیتی بار تبعیضی بالایی داشته است و در طول سه دهه گذشته، بخش عظیمی از زنان را از شرکت در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و علمی محروم ساخته است. این سیاست تا به امروز ادامه داشته است. تا جائیکه نتایج مطالعات مجمع اقتصاد جهانی در سال ۲۰۱۲ نشان می‌دهد که ایران در زمینه شکاف جنسیتی، از بین ۱۳۵ کشور جهان، با دو پله سقوط نسبت به سال ۲۰۱۱، رتبه ۱۲۷ را به دست آورده است.
در رابطه با دانشگاه، سیاست تفکیک جنسیتی بر میگردد به " انقلاب فرهنگی" . انقلاب فرهنگی یک سری سیاست ها و اقداماتی بود که جمهوری اسلامی در راستای اسلامیزه کردن دانشگاهها در رابطه با نظام آموزش عالی انجام داد. این برنامه و سیاست را در سالهای بین 59 تا 62 که دانشگاهها را تعطیل کرد پیش رفت. سوال اینجاست چرا اسلامیزه کردن دانشگاهها؟ چرا انقلاب فرهنگی و اساسا انقلاب فرهنگی به چه معنا هست؟ و تفکیک جنسیتی چه رابطه ای به انقلاب فرهنگی دارد؟
در سالهای اول بعد از انقلاب 57 ، دانشگاهها یکی از مراکز جدی مخالفت با خمینی و جنبش اسلامی بود و گروههای مختلف سیاسی در دانشگاه ها بطور علنی فعالیت می کردند. فضای ایجاد شده بعد از انقلاب از نظر سیاسی و اجتماعی و دست بالا داشتن مردم و مشخصا سازمانها و احزاب سیاسی ضدسلطنتی و ضد مذهبی و فعالیت علنی آنان بشدت نیروهای ملی- اسلامی به رهبری خمینی را نگران کرده بود. و به دلیل هراس شدیدی که اسلامیها از فضای اعتراضی دانشگاهها داشتند،  در سال 59 خمینی به تصفیه و اسلامیزه کردن دانشگاه‌ها تأکید کرد و هم چنین به ضرورت ایجاد «انقلاب اساسی در دانشگاه‏های سراسر کشور»، «تصفیه اساتید مرتبط با شرق و غرب»، «تبدیل دانشگاه به محیطی برای تدوین علوم عالی اسلامی» و «عدم وابستگی آن به احزاب، کمونیسم و مارکسیسم»  و هم چنین "پیوند حوزه و دانشگاه" اشاره کرد. سپس با دادن فرمان حمله،  نیروها و اراذل و اوباش نظام به دانشگاهها حمله کردند و با دانشجویان درگیر شدند و با دستگیری و به گلوله بستن دانشجویان و مردم و کشتن و دستگیر و بازداشت کردن بسیاری از دانشج.یان و اساتید و مردم تصمیم به بستن دانشگاه را عملی کردند. همه این بساطی که پیاده شد، به دلیل نگرانی و هراسشان از فضای سیاسی و علی الخصوص فضای چپ، مارکسیستی و کمونیستی دانشگاه بود و تنها با بستن چند ساله دانشگاه ها سعی کردند از این فضا خلاص شوند.
این روند ادامه پیدا کرد اما مشخصا از اواخر دهه هفتاد و در دهه هشتاد و با عروج اعتراضات در سال 88 جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه در دانشگاه ها بیش از پیش حکومت را عقب راند تا اینکه جمهوری اسلامی اقدام به اجرای کردن با شدت بیشتر سیاست تفکیک جنسیتی و اخراج اساتید سکولار و دانشجویان سکولار و حتی کارمندان دانشگاه که تشخیص میدهد مخالف رژیم هستندکرده است، و در واقع به نوعی دارد "یک انقلاب فرهنگی دیگری" را پیش میبرد.
هدفی که حکومت دنبال میکند همانگونه که اشاره کردم کنترل فضای سیاسی دانشگاه هست. دانشگاه از ابتدای شروع به کار جمهوری اسلامی به عنوان سنگر آزادی و برابری و هم چنین دانشجویان به عنوان پرچمداران آزادی و برابری عمل کردند. و این برای رژیم یک امر ثابت شده است. جالب اینجاست که  با تمام سرکوب ها ، بگیر و ببندها و اسلامی کردن دانشگاهها، حکومت نتوانسته سیاست خود را عملی کند و آنچه که میخواهد را پیاده کند. نگرانی و ترس رژیم از دانشگاهها کتمان ناپذیر است. به همین دلیل با سیاست تفکیک جنسیتی ابزار کنترلی ایجاد کرده که بتواند دانشگاهها را مهار کند.  جدا کردن دانشجوهای دختر و پسر سیاستی فراتر از این را پیش میبرد که جلوی ارتباط آزادانه دانشجوهای دختر و پسر را بگیرد و این همه و همه در جهت کنترل فضای دانشگاه هست. این ترس و نگرانی را چه چیزی ایجاد میکند؟
اینکه در طول سه دهه گذشته دانشگاه ثابت کرده که همچنان سنگر آزادی و برابری هست و با همه فشارها و سیاست های ضدانسانی جمهوری اسلامی این سنگر رو حفظ میکنند.  اعتراضات دانشجویان در دهه 80  و مشخصا دانشجویان چپ که بسیار رادیکال و پیشرو خواسته های قشرهای مختلف جامعه از مطالبات دانشجویان تا زنان و کارگران و.... را مطرح میکردند نمونه بارزی ازمبارزات دانشجوئی است. این دانشجویان با شعارهای "تفکیک جنسیتی ملغی باید گردد" ، "آزادی برابری" ، "حجاب اجباری لغو باید گردد" ، "جنبش دانشجویی متحد جنبش کارگری و جنبش زنان است" ، " سوسیالیسم یا بربریت" "آزادی برابری هویت انسانی" "یک کره زمین یک نژاد و آنهم نژاد انسانی" و شعارهای رادیکال دیگر به جنگ با قوانین ارتجاعی حاکم بر جامعه و دانشگاه و فضای ضد انسانی ، خفقان و پرمعضل جامعه رفتند. هم چنین اتفاقاتی که در کوی دانشگاه در اواخر دهه 70 افتاد و جنایاتی که رژیم  با حمله به کوی دانشگاه انجام داد. و بسیاری اقدامات و مبارزات دانشجوئی در سراسر ایران. هرچند این اعتراضات با سرکوب و دستگیری از سمت جمهوری اسلامی مواجه شده ولی تاثیر مبارزات دانشجوئی همیشه ماندگار شده و هیچوقت نگرانی و هراس رژیم از بین نرفته. چرا که اگر در دانشگاهی فضای سرکوب ایجاد کرده، در دانشگاه دیگری جنبش دانشجوئی به پا خواسته است. و این اتفاقات این پیام را به حکومت میرساند که " دانشگاه زنده است" .
در این اواخر علی الخصوص بعد از اعتراض 88 که فضای اعتراضی جامعه و دانشگاهها دارد تشدید میشود و مردم منتظر روزنه ای برای شروع اعتراضات خیابانی هستند، به نگرانی جمهوری اسلامی افزوده شده و سعی دارد در قالب تفکیک جنسیتی و اسلامی کردن دانشگاهها، ابزار کنترل دانشگاه، این پایگاه سیاسی جامعه را قویتر کند. مبادا جنبش دانشجوئی به پا خیزد و شعله های یک انقلاب را روشن کند.  بنابراین حکومت این بساط را راه انداخته است.
اما آیا جمهوری اسلامی در پیاده سازی این سیاست موفق شده است؟ آنچه بطور کلی از جامعه ایران مشخص است شکست این حکومت در همه عرصه بجز عرصه چپاول و غارت مردم و جنایت است. عرصه تفکیک جنسیتی و اسلامیزه کردن کلیت جامعه یکی از عرصه هایی است که رژیم در آن شکست خورده است. فضایی که مردم در آن زندگی می کنند، از روابط دختران و پسران، تا پارتی های مختلط و فستیوالهایی نظیر آب بازی و مو فرفری ها که بارها به ان اشاره کردم، نشان میدهد که جامعه ایران علی الخصوص نسل جوان ایران، زیر بار تفکیک جنسیتی نمیروند و مشخصا زنان که تحت هیچ فشاری زیر بار حجاب نمی روند. عقب زدن این مقوله توسط دانشجویان را نیز بارها و بارها در فضای دانشگاه مشاهده کرده ایم. نمونه اخیر آن دانشگاهی در کردستان بود که در ابتدای سال تحصیلی 91-92 و پس از مدت کوتاهی از پیاده سازی چند باره سیاست تفکیک جنسیتی، دختران دسته جمعی به کلاس پسران و بالعکس پسران دسته جمعی به کلاس دختران رفتند. این یعنی شکست سیاست رژیم. دانشجویان زیر بار فشارهای جمهوری اسلامی نمیروند و اقدامات رژیم را از طریق راههای مختلف پس میزنند. این جدال تا دست یابی به آزادی و برابری ادامه دارد. دانشگاه زنده است.

۱۳۹۱ آذر ۱۲, یکشنبه

عکس از حرامزاده علی گدا خامنه ای




تا نابودی رژیم جنایتکار اسلامی از پای نخواهیم نشستسرنگون باد کلیت و تمامیت رژیم خونخوار و ضد بشر اسلامی زنده باد آزادی و برابری و حکومت انسانی

:ادامه انقلاب مردم مصر، اینبار علیه مرسی و دولت اسلامگرا!


بدنبال اقدام روز پنجشنبۀ ˈمحمد مُرسیˈ رئیس جمهور مصر،  در صدور بیانیۀ قانون اساسی، قاهره روز جمعه شاهد برپایی تجمع موافقین وی در مقابل کاخ ریاست جمهوری و همچنین تظاهرات مخالفین مُرسی در میدان التّحریر بود. به گزارش خبرگزاری آلمان از قاهره ، محمد مرسی روز پنجشنبه اصلاحاتی در قانون اساسی را امضاء کرد که تصمیماتش را از بازنگریهای قضایی مصون می دارد. این گزارش حاکیست، محمد مرسی روز پنجشنبۀ هفتۀ گذشته، با صدوراین بیانیه، مجمع مؤسّسان قانون اساسی و مجلس شورا را از منحل شدن توسط دستگاه قضائی مصون کرد که این اقدام وی با مخالفت نیروهای مدنی که این اقدام را زمینه سازی برای نوع جدیدی از دیکتاتوری خواندند، روبرو شد. طبق بیانیۀ قانون اساسی جدید مصر، دادستان کل مصر از قدرت برکنار شد!
در تظاهرات مخالفین مرسی، تظاهرکنندگان که به دعوت نیروهای سکولار، اتحادیه های کارگری و نیروهای سوسیالیست و نیروهای مدنی و با مشارکت دهها هزار نفر برپا شد، علیه محمد مرسی و اخوان المسلمین شعار سردادند. همچنین در تظاهرات موافقین تصمیم های اخیر رئیس جمهور مصر که توسط اخوان المسلمین و جریان سلفی در برابر کاخ ریاست جمهوری برپا شد، سخنانی توسط برخی از نمایندگان جریان سلفی مصر در حمایت از تصمیم های مرسی، ایراد شد، که همین جمایت جریانات تندروی راست اسلامگرا، خود نشان از مقدمات ایجاد دیکتاتوری ای دیگر از نوع خمینی میباشد
. این تظاهرات زمانی بر پا شد که مصر شاهد اوضاع وخیم اقتصادی نیز می باشد و آقای مرسی بجای ساماندهی اوضاع نابسامان اقتصادی بدنبال اقتدارگرایی خویش است. تصمیمات مُرسی برای تشکیل یک دیکتاتوری از نوع اخوان المسلمین و سلفی، با هشیاری مردم انقلابی مصر افشا گردیده و مردمی که تجربۀ دیکتاتوری از این نوع را پیشتر در ایران دیده بودند، با افشای بیانیۀ مرسی به میدان التحریر(آزادی) ریختند و علیه مرسی فریاد زدند که "دیکتاتوری هرگز، اسلام سیاسی هرگز" و شعار دادند که اسلام سیاسی و دیکتاتوری جدید را بهیچ وجه نمیخواهند.
همچنین هشدار کارشناسان و سیاستمداران مصر از احتمال وقوع کودتای نظامی بمنظور پایان دادن حرکت هشیارانۀ مردم نیز میرود، که این نیز نشانگر چهرۀ حقیقی جناح بالصطلاح دمکرات و لبخند به لب اسلام سیاسی ، از نوع اخوان و مُرسی ست و بمنظور اقتدارگرایی اسلام سیاسی و بی حقوقی عموم اقشار جامعۀ مصر، و این اقتدارگرایی  بنوعی جزئی جدایی ناپذیر از اسلام سیاسی است. بعبارتی انقلاب "نان، آزادی و کرامت انسانی" مردم انقلابی مصر علیه دیکتاتوری و بی حقوقی عموم مردم که از سال پیش با تجمع مردم در میدان التحریر آغاز و منجر به فروپاشی دیکتاتوری حُسنی مبارک گردید، سردمداران زر و زور را واداشت تا اینبار اهرم مذهب را وارد معادلات خود کرده و مجدداً بخواهند دیکتاتوری را به مصر بازگردانند و بنوعی همچون انقلاب 57 ایران، جریان انقلاب را قربانی سود جویی ها و مطامع خویش سازند. اما مبارزه در مصر ادامه دارد و مردم نشان میدهند که زیر بار دیکتاتوری و استبداد و استثمار نمیروند. مصر دوره حساسی را پشت سر میگذارد و نیروهای چپ و سکولار وظایف سنگینی به دوششان است.

سنگسار بزرگترین جنایت مهیب علیه زنان!


همه انسان های آزادیخواه و برابری طلب می دانند که مذهب ضد انسانیت است و تمام مذاهب در این موضوع متفق القول هستند. البته در تمام این جنایات، ظلم بر روی زنان بیشتر از مردان بوده است زیرا که مذاهب و بخصوص اسلام زن را تنها یک کالا و یک موجود ناقص العقل می داند و زن موجودی تحت مالکیت مرد است، حال می خواهد این مرد پدر وی باشد یا برادر یا همسر یا حتی پسر همسایه و محله و یا مرد قانون. اما من می خواهم در این مقاله به یکی از جنایت های مذهب علیه انسان و مشخصا زنان یعنی سنگسار اشاره کنم. این عمل وحشیانه متعلق به دوره بربریت و وحشیگری بشردر عصر حجربوده و هم زمان با پدیدار شدن اولین دین نیز پایش را در زندگی بشریت باز کرد و کسانی که قدرت و زمام امور را در دست داشتند این عمل را بر زنان و مردان انجام می دادند اما با به وجود آمدن دین اسلام این جنایت به اوج خود رسید. در زمان محمد تعدادی از یهودیان و نیز چند زن غیریهود از قبایل مختلف آن دوره به جرم "زنا"(رابطه جنسی خارج از ازدواج و رابطه بین بالصطلاح محارمین ) محکوم به سنگسار شده و جان خود را از دست دادند. اما با نگاهی در طول تاریخ می توانیم ببینیم بیشترین قربانیان این عمل زنان هستند زیرا که تنها زن است که تحت مالکیت است و مرد حق دارد هم زمان 4 زن عقدی و بی نهایت صیغه داشته باشد اما زن نمی تواند زندگی خود را انتخاب کند و با کسی که دوست دارد رابطه ایی داشته باشد.
اما در عصر حاضر و از زمان به روی آمدن جمهوری جنایت کار اسلامی در ایران تعداد بسیاری از زنان به جرم های واهی سنگسار شدند و جان خود را از دست دادند.گرچه تعداد قربانیان سنگسار در جمهوری اسلامی به شدت زیاد بوده اما در اثر مبارزات مردم آزادیخواه در سطح ایران و ابعاد بین المللی و مشخصا کمیته بین المللی علیه سنگسار و اعدام و شخص مینا احدی حکومت اسلامی مجبور به عقب نشینی شده و صحبت از تغییر قانون مجازات اسلامی و حذف سنگسار از قوانین شد. هرچند در سال 2012 خبر 4 زن که به طور پنهانی در ایران سنگسار شدند منتشر شد.
البته در این میان کسانی بوده اند که از هراس سنگسار زندگی خود را در گوشه سیاه زندان به دست خود تمام کرده اند.
گرچه می توان در مورد این جنایت ها صفحه ها نوشت و شکایت کرد اما تصمیم گرفتم صرفا به جای نوشتن و شکایت کردن تمام انسان های آزادیخواه و برابری طلب را به مبارزه علیه این جنایات جمهوری اسلامی تشویق کنم و از آن ها بخواهم که در برابر این همه ظلم و جنایت با هم یک صدا شوند و حکومت اعدام و سنگشار را به گور بسپاریم و قطعا این احکام را برای همیشه از زندگی زنان و مردم پاک کنیم. مرگ بر جمهوری اسلامی   زنده باد آزادی و برابری

حکم حکومتی خامنه ای!


پس از گذشت حدود یک ماه از اخطار خامنه ای به احمدی نژاد در خصوص سازگار شدن با قوه قضائیه و قوه مقننه، که جنبه سمبلیک داشت و خامنه ای میخواست با این کار نشان دهد که تصمیم گیرنده اول رژیم است و این چندماه آخر ریاست جمهوری احمدی نژاد را با کمترین هزینه ها و درگیریها به اتمام برساند، اینبار خامنه ای از حکم حکومتی استفاده کرد و روز چهارشنبه، اول آذرماه، از نمايندگان مجلس اسلامی خواست تا طرح سوال از محمود احمدی نژاد را ادامه ندهند و گفت: "ادامه اين کار، آن چيزی است که دشمن می خواهد." در مطلب قبلی ام در این خصوص به تفصیل به دلایل ممانعت خامنه ای از طرح سوال یا استیضاح از احمدی نژاد پرداختم. ولی در این دست نوشته میخواهم به این بپردازم که اول اینکه در دیکتاتوری بودن حکومت جمهوری اسلامی هیچ شکی نیست و وجود چنین احکامی که یک فرد به عنوان رهبر یک حکومت می تواند در مواقعی که لازم بداند، فراتر از اختیارات قانونی خود در قانون اساسی جمهوری اسلامی، حکم صادر کند، خود گواه و سند و مدرکی از یک حکومت دیکتاتوری محض است.
نکته بعدی اینکه با بالا گرفتن اختلافات درونی رژیم به اضافه بحرانهای ناشی از فشارهای بین المللی، این حکم حکومتی نشان می دهد بحران سیاسی جمهوری اسلامی نه تنها با تهدید یک ماه پیش خامنه ای التیام بخشیده نشد، بلکه طبق پیش بینی قبلی شدت گرفته، تا جائیکه خامنه ای را مجبور به استفاده از این حکم کرد. در واقع طرح سوال از احمدی نژاد که ظاهرا به دلایل معضلات حاد شده اقتصادی اخیر در جامعه ایران مطرح شده، اساسا بر میگردد به واکنش به فضای اعتراضی موجود در دل جامعه که بصورت اختلافات بین جناح ها و دسته ها و باندها و گروههای مختلف رژیم خودش را نشان میدهد و چیزی فراتر از حل معضلات اقتصادی است. و از آنجائیکه راه حل معضل سیاسی جمهوری اسلامی به یک بن بست اجتناب ناپذیر ختم میشود، کلیت رژیم تنها به یک ابزار نیاز دارد تا صدای معترضین درون رژیمی را خفه کند و در این وضعیت حکم حکومتی تنها ابزاراین کار است. آنهم صرفا برای کمی کند کردن این شرایط بحرانی، نه تغییر یا بهبودی در وضعیت بحرانی. در این دست نوشته خواستم تنها به حکم حکومتی در قالب یک ابزاری که کارکرد مشخصی در مواقع بحرانی رژیم دارد و ماهیت آن برای حفظ نظام ، بپردازم. سرنگونی جمهوری اسلامی یک واقعه اجتناب ناپذیر برای رژیم است و صادر کردن چنین احکامی خود گواه سر رسید هر چه زودتر این واقعه می باشد.

۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

مرگ يكي ازبازجويان و شكنجه گران زندان اوين



جعفر مسجدي رييس اتحاديه صنف چوبفروشان از اعضاي سپاه پاسداران و عضو هئيت موتلفه تهران روز چهارشنبه يكم آبان مرد و جسدش را در قطعه 6 بهشت زهرا به خاك گور سپردند .

وي از بازجويان و شکنجه گران و تير خلاص زنان اوين در سالهاي نخست حكومت خميني بود .

وي كه از چوب فروشان قديمي تهران بود بعد از انقلاب دردستگاه سركوب وشكنجه رژيم قرار گرفت و تا آخر عمر حضور فعالي داشت و در ارگان سپاه و اطلاعات خدمت ميكرد .

وي به همراه مهدي شريف نيا كه يكي از شكنجه گران اوين است در زندان اوين به عنوان بازجو و شکنجه گر فعاليت ميكرد . خودش بارها در مشاجرات صنفي كه در بازار داشتند به اين خدمت جنايتكارانه اش اذعان نموده بود بطوريكه در بازار وي را بعنوان تيرخلاص زن ميشناختند .

در مراسم ختم او يکي از پسران خامنه اي گويا مجتبي شرکت داشته است.

وي كه عضو صنف چوب فروشان بود در سال 87 بعد از فوت كمال رخ صفت از اعضاي موتلفه و رئيس سابق اين صنف ، از طرف رژيم بعنوان رييس اتحاديه صنف چوب فروشان معرفي شد تا هر چه بيشتر بتواند خوي وحشي خودش را در سركوب بازاريان چوب فروش بكار بگيرد .

روز تشييع جنازه ، تعدادي از چوب فروشان كه از قديم اين مزدور را مي شناختند ميگفتند که جعفر مسجدي و مهدي شريف نيا و كمال و اكبر رخ صفت در شكنجه و تير خلاص زدن و ترور هاي مخالفين دست داشته اند .جعفر مسجدي خودش نيز در مشاجره اي که در انتقال صنف چوب فروشان از تهران به شهرک صنعتي خاوران در سال 84بين اتحاديه و کسبه رخ داد گفته بود « من خودم تير خلاص زن بودم يه روزي »

نشریه کودکان مقدمند٬ شماره ۹۸ منتشر شد


تجاوز جنسی به افراد خانواده که به اشتباه عبارت «زنای با محارم» برای آن بکار می رود، پدیده ای است جنسی که بین خویشاوندان نزدیک از یک خانواده رخ می دهد. مهمترین شکل آن ارتباط بین پدر و دختر است ولی بین مادر و پسر و خواهر و برادر و حتی در اشکال گوناگون دیگری نیز میتواند رخ بدهد.
این اتفاق بیشتر زمانی که مادر در خانه حضور ندارد رخ می دهد. ولی زمانی که یک و یا هر دو والدین به دلایلی چون اعتیاد و... در خانه حضور واقعی ندارند، و یا در نبود روابط جنسی سالم بین آنها خطر بروز چنین روابطی وجود دارد. هنگامی که این پدیده رخ می دهد اغلب به دلیل مسائل فرهنگی و ترس از برچسبهای بعدی و طرد شدن از جامعه، معمولا پنهان نگه داشته می شود.
این سکوت باعث بوجود آمدن مشکلات دیگری برای فرد قربانی و در نهایت جامعه می شود. گاهی مخفی نگاه داشتن این مسئله می تواند تداوم عمل تجاوز را باعث شود و یا حتی گاهی باعث فرار دخترها از خانه شود زیرا قربانی از افشای موضوع و گناهکار دانسته شدن از طرف دیگران می ترسد و با این اقدام تصمیم به نجات خود از وضعیت موجود دارد.
از آنجایی که ما در ایران در بیشتر زمینه ها و بویژه مواردی که عمکرد دولت زیر سوال است، آمار دقیقی نداریم و در این مورد خاص تابو بودن این مسئله که باعث مخفی نگه داشته شدن آن، باعث شده است که از تعداد واقعی قربانیان کاملا بی اطلاع باشیم، اما بنا به اظهارات کارشناسان مسائل اجتماعی، خانوادههایی با ساختار ضعیف اقتصادی و فرهنگی، بیشتر در معرض آسیب قرار دارند و خانوادههایی از طبقه مرفه بهتر می توانند با این مشکل کنار بیایند یا آن را پنهان کنند و یا به نوعی آن را حل کنند.
افراد تجاوزگر به ظاهر هیچ گونه ویژگی خاصی ندارند و به راحتی و بدون هیچ منعی در جامعه ظاهر می شوند، و نمی توان آنها را به گروه و یا دسته خاصی محدود نمود. اما از شاخصهای مهم در ایجاد این پدیده می توان از قدرتی نابرابر که بین زن و مرد در جامعه ای با تفکر مردسالار وجود دارد، نام برد. جامعه ای که تمامی قوانین آن بر علیه زنان است و آنان را کالای جنسی تلقی می کند، کالایی که فقط در اختیار مردان است و برای باز تولید همان جنس، که باید پاسخگوی نیاز مردان باشد بکار می رود. در چنین ساختاری مردان تجاوزگر (پدر و برادر) از قدرت مشروع بی حدی برخوردار هستند و دختران هیچ هویت مستقل و تعریف شده ای ندارند؛ که میتوان برای نمونه از منع مجازات پدر و گاهی برادر اگر شاکی خصوصی نداشته باشد، در قتلهای ناموسی نام برد. یا حتی گاهی در بعضی موارد می توان تحت عنوان تنبیه دختران، قتلی را مشاهده نمود که مداخله قانون را در مسائل خانوادگی و خصوصی منع می کند که مورد تایید و پذیرش دولت و مقامات جمهوری اسلامی است.
با توجه به مطالب بالا، می توان زمینه های تجاوز جنسی و تکرار آن را در خانواده در چند مورد دسته بندی کرد:
ــ زمانی که پدر از نفوذ بی حد در خانواده برخوردار است و نگرانی از پیگرد قانونی هم ندارد.
ــ با توجه به تفاوت تربیت دختران و پسران و جامعه پذیری آن٬ اینکه پسرها باید فعال باشند و دخترها منفعل در صورت رفتار ناپسند و زشت پسرها، دخترها باید سکوت و حتی گاهی گذشت کنند.
ــ قضاوتهای اجتماعی و فرهنگی که باعث می شود شخص قربانی زیر سوال برود و به چالش گرفته شود نه فردی که تجاوز کرده است، چون معمولا قربانیان دختران هستند و جامعه پدر سالار این فرصت را به قضاوت کنندگان می دهد تا شخص قربانی خطا کار باشد.
ــ همچنین میتوان به شرایط خانوادگی مانند شرایط اقتصادی، تحصیلات، اعتیاد، سوابق طلاق، گرایشات مذهبی و یا با پیشینه کیفری که فرد تجاوزگر در آن بزرگ شده است اشاره کرد.
با توجه به مطالعات انجام شده در زمینه های روانشناسی، افرادی که مشکلاتی در کنترل خشم یا عدم موفقیت در زمینه های مختلف زندگی یا ناتوانی در ارتباط سالم با خانواده دارند، بیشتر اعمال خشونت می کنند. چرخه خشونت می تواند تکرار شود؛ چه بسا پدرانی که شاهد خشونت و ناهنجاری در زندگی بوده اند و به راحتی در بزرگسالی به خشونت کنندگان تبدیل شوند.
در خانوادههایی که فرهنگ پدرسالار حاکم است و زنان را جزو اموال خود محسوب می کند و پدران را صاحب و مالک دختران خود می دانند، از آنها سوءاستفاده می شود. به طور کلی در خانواده هایی که ساختار سنتی و غیردموکراتیک دارند و یا خانواده هایی که با خودکامگی و تسلط و برتری شخص پدر روبرو هستند، امکان تجاوز جنسی بیشتری دیده شده است.
تجاوز جنسی در تمامی اقشار مختلف جامعه میتواند رخ بدهد اما آمارها حکایت از آن دارد که بیشتر در خانوادههایی این اتفاق می افتاد که  ساختار اقتصادی ضعیف دارند و یا بازتاب آن در طبقات فرودست بیشتر است.
تا زمانی که دولت جمهوری اسلامی نپذیرد که این مشکلات در جامعه وجود دارد و قربانیان را متهم کند، این خشونت در جامعه بازتولید می شود و نمیتوان از وقوع مجدد آن کاست.
باید چاره ای اندیشید، باید زنان را به حقوق خود آگاه کرد، باید خانه های امن فراهم کرد تا در صورت وقوع چنین حوادثی به اجبار به محیط ناامن خانه برگردانده نشوند.
نگرشهای پدرسالاری را باید از بین برد و باید از حقوق بیحد و غیرانسانی مردان کاست.

سفارت ایران در برلین در اعتراض به سیاست های سرکوبگرانه حکومت ایران امروز اشغال شد


چهارشنبه ۲۸ نوامبر ۲۰۱۲

سفارت ایران در برلین در اعتراض به سیاست های سرکوبگرانه حکومت ایران امروز اشغال شد


سفارت ایران در برلین در اعتراض به سیاست های سرکوبگرانه حکومت ایران امروز اشغال شد
امروز در یک اقدام برنامه ریزی شده گروهی از پناهجویان سیاسی مخالف رژیم جمهوری اسلامی به همراه فعالین سیاسی آلمانی‌ در اقدامی متهورانه سفارت رژیم را در برلین به تصرف خود در آوردند و نزدیک به ۱ ساعت در محل باقی‌ ماندند .

این آکسیون با پایین کشیدن پرچم رژیم و آتش زدن آن، همچین به ا‌حتزاز در آوردن پرچم سرخ و مشکی‌ آغاز شد و با قرائت بیانیه رسمی‌ کنشگران و قبول مسئولیت این اقدام از سوی پناهجویان سیاسی ایرانی که در همبستگی‌ و حمایت از اعتصاب غذای نسرین ستوده در ۴۳ روز آن، همچنین زندانیان سیاسی دیگر،خواستار آزادی بی‌ قید و شرط کنشگران سیاسی در ایران که در بند رژیم فاشیستی،اسلامی ایران هستند شدند.

۹ نفر از شرکت کنندگان در این اقدام شجاعانه بازداشت شده‌اند و ساعت ۲۰ تجمعی از طرف حامیان برای درخواست آزادی آنان در برلین برگزار خواهد شد.از همه‌ی فعالین در برلین دعوت می‌شود برای حمایت از این حرکت و کسانی که سفارت را اشغال کرده‌اند هم‌اکنون خود را به محل برسانند!

خبر موثق:

اسامی دستگیر شدگان:ایرانی‌

هومر،امید،حمید،صادق،کیوان،راد،حمید
 
گزارشی از :آرش دوست حسین
مطالب مرتبط :

آخرین گزارش از وضعیت و شرایط آکسیون ضّد جمهوری اسلامی و اشغال سفارت ایران در برلین

 

تمامی‌ دستگیر شدگان آکسیون سفارت برلین آزاد شدند


۱۳۹۱ آذر ۸, چهارشنبه

آکسیون علیه اعدام گوتنبرگ سوئد 24نوامبر2012

فیلم کامل از آکسیون علیه اعدام در گوتنبرگ سوئد 24 نومبر 2012 منجر به درگیری با عزاداران حسینی فیلم بردار جمیس اودا تولکی ترگور رژیم سهیونستی و جنایتکار اسلامی به پایانت سلام کن مرگ بر خامنه ای و طرفدارنش

"نسرين ستوده به وضعيت خطرناکی رسيده است


رضا خندان، همسر نسرين ستوده، وکيل و فعال حقوق بشر که هم‌اکنون در زندان در اعتصاب غذا به‌سر می‌برد گفت همسرش به وضعيت خطرناکی رسيده است.

کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران امروز، چهارشنبه هشتم آذرماه در گفت‌وگو با رضا خندان، همسر نسرين ستوده، از آخرين وضعيت وی در زندان پرسيد.

نسرين ستوده در اعتراض به عدم اجرای آئين‌نامه اداره امور زندان‌ها و محروميت از حقوق يک زندانی از جمله عدم دسترسی به تلفن و ايجاد انواع محدوديت‌ها برای ملاقات با فرزندان خردسال خود و همچنين به‌ دليل تشکيل پرونده کيفری و صدور قرار ممنوعيت خروج از کشور برای همسر و دختر ۱۲ساله‌اش از روز ۲۶ مهرماه  (۱۷ اکتبر) دست به اعتصاب غذا زده است.

مسئولان قضائی ايران تاکنون نه تنها به خواسته‌های وی رسيدگی نکرده‌اند بلکه او را از روز چهارشنبه ۱۰ آبان‌ماه (۳۱ اکتبر) به سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوين منتقل کرده‌اند.

رضا خندان پرونده‌سازی برای دخترش را از "عجيب‌ترين پديده‌های قضائی در تمام دنيا" دانست و گفت: در هيچ کجای دنيا برای يک بچه به خاطر مادرش پرونده سياسی درست نمی‌کنند
آخرين ملاقات رضا خندان با نسرين ستوده روز گذشته انجام شده است که هم‌زمان با چهلمين روز اعتصاب غذای اين فعال حقوق بشر بود.

رضا خندان گفت همسرش تا هفته پيش به ۴۳ کيلو رسيده بود و در اين هفته به‌طور قطع چند کيلو کاهش وزن داشته است.

وی از محسوس بودن لاغری همسرش و کوچک شدن بيش از حد صورت و تورفتگی چشمانش گفت و افزود: "از ديروز که او را ملاقات کرديم متوجه شدم به وضعيت خطرناکی رسيده است."

همسر نسرين ستوده همچنين گفت نماينده وزارت اطلاعات در نخستين روز اعتصاب غذا به همسرش پيشنهاد کرده است اعتصاب غذا را تا آخر ادامه دهد.

رضا خندان افزود در حال حاضر همسرش شکستن اعتصاب غذای خود را به رفع پيگرد و ممنوع از خروجی دختر‌شان مهراوه منوط کرده و حاضر شده است پرونده خودش (رضا خندان) را فعلا ناديده بگيرد.

رضا خندان پرونده‌سازی برای دخترش را از "عجيب‌ترين پديده‌های قضائی در تمام دنيا" دانست و گفت: "او اولا زير سن قانونی است دوما هيچ جرم و بهانه‌ای هم ندارند."

وی افزود: "در هيچ کجای دنيا برای يک بچه به خاطر مادرش پرونده سياسی درست نمی‌کنند."

محمدجواد لاريجانی، دبير ستاد حقوق بشر قوه قضائيه ايران روز گذشته در نشست خبری خود به خبرنگاران گفت: "[نسرين ستوده] با خانواده‌اش اخيرا ملاقات خوبی داشته و وضع مزاجی‌اش هم کاملا خوب است."

لاريجانی افزود نسرين ستوده عليه نظام فعاليت نموده و از حرفه وکالت "سوء استفاده" کرده است.

نسرين ستوده ۱۳ شهريورماه ۱۳۸۹ بازداشت شد و به ۱۱ حبس تعزيری، ۲۰ سال محروميت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعيت از خروج از کشور، محکوم شد. زندان او در دادگاه تجديدنظر به شش سال کاهش يافت.

۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

ایران جامعه ای اسلامی نیست!


جامعه ایران به هیچ عنوان مذهبی نیست!!! بر خلاف خیلی از نظریات چاپلوسان و تملق گویان و شعبده بازان مذهبی و حتی برخی دیگر از مرتجعان که خود را در شکل و لباس اپوزسیون در می آورند در بحث و نظریات خود همیشه اینطور وانمود میکنند که اکثریت مردم درایران اعتقادات مذهبی دارند و یا مسلمانند، ولی بدون شک هر انسان منصفی با دید روشن و صحیح و آگاهانه بنگرد خواهد دید که: ایران  در دام یک نظام و حکومت پست و رذل مذهبی است تحت عنوان "جمهوری اسلامی" که با قوانین ارتجاعی و ضد بشر، سعی بر سلطه بر زندگی مردم و دخالت در بدیهی ترین و خصوصی ترین امور انسانها می کند و خفقان حاصله از طرف این رژیم است و اینطور بنظر می آورد که ایران یک کشور مذهبی است!
جنبش مذهبی و زهرآلود اسلام سیاسی بعینه دیده شده با سایه کریه و پست خود فقط با تعرض و جنایت بر علیه بشریت پایه های سست خود را حفظ کرده است، جامعه ای ایران در سکوتی قبل از طوفان است و پشت پیج بدون شک همگان خواهند دید که اتفاقی حتی بزرگتر از اتفاق "رنسانس" در ایران رخ خواهد داد، بطوری که آزادی و برابری و حقوق مساوی بین انسانها مشخصاً زن و مرد و کودک و پیر و جوان به تمام معنا پدیدخواهد آمد. مذهب و اعتقادات پوسیده و عقب مانده دود خواهند شد و حتی زنان جوامع غربی غبطه زنان در ایران را خواهند خورد، این یک رویا و آرزو نیست واقعیتی است که بدون شک همگان آن را خواهند دید... زنده باد آزادی و زنده باد برابری... مرگ بر جمهوری اسلامی...
کودک مذهب ندارد!
در قرن حاضر قرن بیست و یکم حضور مذهب و یا بهتر است بگوئیم زور و فشار مذهب در زندگی و حتی خصوصی ترین امورات انسانها یک معضل و ویروسی است که غیر از جرم و جنایت و بی حقوق کردن توده های عظیم مردمی دست آورد دیگری را بهیچ عنوان بهمراه ندارد و نداشته است!!!  هنگامی که سخن از مذهب می آوریم بحث ما بر می گردد به مذهب و قدرتی که در سیاست است بنام "اسلام سیاسی" بطور مثال: در خاور میانه از پایه ها و شاخه های اصلیش می توان "جمهوری اسلامی در ایران" را نامبرد، طول تاریخ نشان داده است که نقش مذهب در اجتماع ، آموزش و پرورش، دستگاه قضائی و... غیر از جرم و جنایت همانطور که بالاتر اشاره شد هیچ رویکرد دیگری از خود نداشته.
با تمام تعریفاتی که در مورد مذهب گفته شد، نباید گذاشت پدیده مذهب حالا تحت هر عنوان یا اسمی و یا هر جنبشی بر جسم و زندگی کودکان تعرض کند!!! در واقع می توان گفت: کودکان مذهب ندارند و باید با قوانین مدنی و انسانی زندگی کنند و بزرگ شوند، نقش مذهب وقتی که به قوانین و دستورات زندگی مردم راه پیدا کند همانند زهری مهلک برای عموم جامعه است! چه رسد حالا دنیای زیبا و خاص کودکان را بخواهند به این زهر وکثافت آلوده کنند، بدون شک این جنایت است بر کودکان، ننگ بر هر ارتجاع و خرافات... مر گ بر جمهوری اسلامی... زنده باد زندگی... زنده باد آزادی و برابری...
تحمیل مذهب به زندگی مردم!
در اکثر جوامع غربی و شرقی یکی از دست اندازها و تعرض مذهب به انسانها و سلب آرامش مردم از طرف مکان های باصطلاح خودشان مقدس همانند: مسجد و کلیسا و کنیسه و... صدا های ناهنجار و انکرالاصوات و همچنین تولید کننده آلودگی صوتی می باشد.
در جامعه ای مثل ایران که گیر یک نظام و حکومت وحشی و ضد زندگی است،با ترویج و تبلیغ مذهب، دائماً طبقه حاکم بر جامعه قصد عقب گرد و در تاریکی نگاه داشتن مردم جامعه می باشد، مادام که در این امر بیش از سی و سه سال است ناتوان و عاجز بوده است،و خب مسلماً مردم در گیر این نظام دیکتاتوری خواه و ناخواه مجبورند که صدای گوش خراش اذان را از مساجد و محل های دیگر تحمل کنند!
ولی نکته اینجاست که در جوامع غربی مشخصاً در اروپا بعد از عصر روشنگری و یا "رنسانس" و یا روشن تر اگر بخواهیم بگوئیم جدائی مذهب از سیاست و زندگی مردم باز هنوز که هنوز است مردم باید صدای ناقوس کلیساها را تحمل کنند و می توان گفت حتی کسانی که تعداشان هم کم نیست و برای فرار از دست مذهب به جوامع باصطلاح سکولار غربی پناه می برند باید همچنان وجود و تعرض مذهب را در زندگی خود و یا در آن جامعه باز باصطلاح سکولار تحمل کنند!!!

-در رابطه با انتخابات اخیر در امریکا


طی یک سال گذشته، خواست عمومی مردم امریکا را در جنبش تسخیر، یا 99% مشاهده کردیم. خواست عموم مردم امریکا تغییرات اساسی اقتصادی و برخورداری از یک زندگی بهتر خصوصاً برای طبقۀ متوسط و کم درآمد جامعه بوده و هست. در انتخابات 2012 امریکا شاهد بودیم که این خواست مردم با انتخاب مجدد اوباما، با اختلافی زیاد نسبت به رغیب خود، رامنی صورت گرفت. سؤال اینجاست که چه تفاوتی در نظرات و عملکرد دو کاندیدای ریاست جمهوری وجود دارد که مردم مجدداً اوباما را انتخاب کردند؟ اوبامایی که بسیاری از وعده های انتخاباتی دورۀ قبل خود را درخصوص بهبود وضع اقتصادی جامعۀ امریکا محقق نکرده بود! اوبامایی که وعده های خویش را درخصوص خواستهای جنبش 99% بکلی محقق نکرده بود، چطور مجدداً انتخاب شد؟!
پاسخ اینست که چون هردو کاندیدا راه حل مشخصی برای حل مشکلات اقتصادی جامعه ندارند و بحران اقتصادی موجود، که جزئی لاینفک از نظام سرمایه داریست با راه حلهای موجود هردو کاندیدا قابل رفع نمیباشد. هردو کاندیدا برای گذار از بحران اقتصادی موجود، مشابه دیگر کشورهای سرمایه داری، راه حل ریاضت اقتصادی و فشار بیشتر به طبقات متوسط و کم درآمد را در دستور کار خود دارند که عملاً راه حلی برای استقرار مجدّد نظام سرمایه داری و اصالت سرمایه میباشد. درنتیجه از نقطه نظر اقتصادی سیاست هردو کاندیدا تا حد زیادی منطبق برهم بوده و این نمیتواند علی رغم خواست عمومی جامعۀ امریکا مرتفع گردد. از سویی با توجه به سیستم انتخاباتی در امریکا، که عملاً یک سیستم توتالیتر دوحزبی میباشد، و عملاً حضور احزاب خلاف جریان، یا کاندیدای مستقلی در انتخابات غیرممکن است، آلترناتیو دیگری را پیش روی مردم، بجز عدم شرکت در انتخابات قرار نمیدهد. یعنی مردم تنها حق انتخاب یک، از دو را دارا میباشند، و این نهایت آزادی مردم در کشوری است که خود را رهبر دموکراسی در جهان میداند!
ولی با توجه به شعارهای رامنی در خصوص افزایش بودجه های نظامی و اقتدارگرایی جهانی و بعبارتی بازگشت به عصر بوش و ریگان، که هزینه های کمرشکنی بر دوش مردم قرار میدهد، چرا که این هزینه ها عملاً از مالیاتهای مردم پرداخت میشود، مردم امریکا را واداشت تا برای بازنگشتن به عصر نئومحافظه کاران(New Conservative) ها و جنگهای بیشتر، و پرهیز از هزینه های کمرشکن جنگ، به میدان بیایند و بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنند.
و امّا در خصوص سیاست خارجی امریکا، با توجه باینکه اوباما مجدداً انتخاب شد، شاهد تغییرات اساسی در آن نخواهیم بود؛ بخصوص در مورد خاورمیانه، که کماکان سیاست امریکا در جهت مهار و کانالیزه کردن انقلابهای منطقه، حمایت از اسرائیل و فشار و استهاله جمهوری اسلامی میباشد. در حقیقت دولت امریکا در خصوص رژیم ایران، بدنبال راه حلی برای برقراری مناسبات، و مهار رژیم از طریق فشارهای بین المللی میباشد و هرگز بدنبال سرنگونی این رژیم نیست ، و تنها چیزی که این معادله را برهم خواهد زد، حضور پررنگ مردم انقلابی ایران برای سرنگونی رژیم خواهد بود.

آکسیون علیه اعدام24 نوامبر 2012 در گتنبرگ سوئد عکاس جمیس اودا تولکی ترگور



آکسیون علیه اعدام 24 نوامبر 2012 در گتنبرگ سوئد عکاس جمیس اودا تولکی ترگور. زندنی سیاسی آزاد باید گردد سرنگون با کلیت و تمامیت رژیم جنایتکار اسلامی

آکسیون علیه اعدام24 نوامبر 2012 در گتنبرگ سوئد .فیلم از جمیس اودا تولکی ترگور

آکسیون علیه اعدام24 نوامبر 2012 در گتنبرگ سوئد .فیلم از  جمیس اودا تولکی ترگور

۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

در حاشیه قتل عمد ستار بهشتی کارگر وبلاگ نویس


دست نوشته ام را با آخرین نوشته ستار بهشتی در وبلاگ خود آغاز میکنم: " دیروز بنده را تهدید کردند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد. دهان گشادت را نمی‌بندی؟ می‌گویم کاری انجام نمی‌دهم که لازم به بستن دهانم باشد. می گویند وراجی زیاد می‌کنی، می‌گویم چیزی که می‌بینم ومی شنوم را می‌نویسم. می گویند هرکاری بخواهیم می‌کنیم، هر رفتاری را انجام می‌دهیم، شما باید خفه شوید و اطلاع رسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام ونشان! بدون اینکه کسی بداند چه برسر شما آمده!"
ستار بهشتی متولد ۱۳۵۶،  یک کارگر ساده از دل جامعه ای آلوده به تبعیض و نابرابری ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بود که به یک کارگر وبلاگ نویس و دشمن خطرناک این حکومت تبدیل شد. و به همین دلیل وی در تاریخ ۹ آبان ماه ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا دستگیر و به عنوان یک عامل مخلّ امنیت ملی ( در واقع مخلّ امینت جمهوری اسلامی) شناخته شد و نهایتا زیر شکنجه بازجویان وزارت اطلاعات به قتل رسید. آنچه که ستار می نوشت همان واقعیتهای تلخ، دردناک و ضد انسانی است که در جامعه ایران جریان دارد. او از استثمارمی نوشت، ازاستبداد، سرمایه داری، بی عدالتی، تبعیض، نابرابری، ازحقوق های معوقه کارگران تا تن فروشی و اعتیاد و هر معضلی که مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند. و تنها عامل آن را جمهوری اسلامی می دانست. او جمهوری اسلامی را عامل ظلم و ستم روا شده بر کارگران و مردم می دانست، از اینکه اکثریت مردم و کارگران با چه شرایط سخت و طاقت فرسائی مجبور میشود برای سیر کردن شکم خود و خانواده اشان بر ثروت سرمایه داران و طبقه حاکمه بیفزایند، او می نوشت که درد قشر کارگر چیست، درد زیر خط فقر بودن چیست، درد سرافکندگی در مقابل عزیزان گرسنه چیست. این همان افشا گری بود که حکومت به آن مهر "اقدام علیه امنیّت ملی از طریق فعالیت در شبکهٔ اجتماعی و فیس بوک" زد و لذا اقدام به حذف چنین فردی کرد. البته در اذهان عمومی دیگر جا افتاده است که واژه کلیدی "اقدام علیه امینت ملی" همان مقوله به خطر افتادن امنیت جمهوری اسلامی است.
برای من چند نکته مهم در این واقعه تلخ مد نظر است که قصد دارم به آن بپردازم. اول اینکه جمهوری اسلامی یک حکومت دیکتاتوری است و یکی از شاخص ترین مختصات حکومت های دیکتاتوری این است که مخالفین خود را در وهله اول به عناوین مختلف حذف کند و نیز حق حیات را از آنها بگیرد. چرا که وجود افرادی چون ستار بهشتی که اقدام به افشاگری میکند و قلم آزادی به دست میگیرند، یک زنگ خطر برای این حکومت به شمار می آید. حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی که بر پایه سرکوب و شکنجه و قتل هائی چون اعدام و غیره استوار است تاب و تحمل یک وبلاگ نویس مخالف را ندارد و شکنجه ستار بهشتی نه به قصد اعتراف گیری و یا هر چه دیگر بلکه به قصد حذف وی بوده است. این حکومت بر این امر آگاهی دارد که با کشتن ستار بر جنبش کارگری، جنبش آزادیخواهی و جنبش ضد دیکتاتوری پایان نداده است. چرا که تا زمانی که ریشه فقر، اختلاف طبقاتی و هرگونه نابرابری از بین نرود با حذف فعالین عرصه کارگری و دیگر عرصه ها این جنبش به پایان نمیرسد. از آنجائیکه چون جمهوری اسلامی نه توان و نه قادر به از بین بردن چنین معضلاتی نیست که هیچ، بلکه دامن زننده چنین وضعیت اسفناکی هست، با اینگونه اقدامات میخواهد آبروی نداشته خود را حفط کند، به اصطلاح، زور بازوئی نشان دهد تا بلکه عمر ننگین خود را کمی طولانی تر کند. ولی نکته پررنگ کشتن ستار و ستار ها و حاشیه های قتل عمدهای این چنینی یک واقعیت عظیم همیشگی را بار دیگر بر ملا میکند که جنبشهای مردمی زنده اند و در زیر پوست جامعه به فعالیت میپردازند.
نکته بعدی اینکه این حکومت و جنایتکاران دست اندرکار باید بدانند که " ماه پشت ابر نمی ماند" و هر چقدر تلاش کنند این جنایتها را پنهان و سانسور کنند به هدف نمیرسند و حکایت "آبی است که در هاون میکوبند."  مسئولان زندان در جواب سوال عموی ستار که علت مرگ را جویا می شود میگویند "خفه شوید و به شما ربطی ندارد." و نه تنها با ادبیات لمپنیزم پاسخ خانواده داغدیده جانباخته را میدهند بلکه منصور حقیقت پور نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی جمهوری اسلامی رسما اعلام میکند که " در خصوص ستار بهشتی مساله به گونه‌ای نیست که از سوی کمیسیون نیاز به ورود باشد و قطعا در صورت لزوم دستگاه‌های متولی به این مساله خواهند پرداخت و تا این لحظه نیز گزارشی در این زمینه به کمیسیون امنیت ملی نرسیده ‌است." اما آنچه همه این سانسورها را کنار میزند، شواهدی چون نامه ۴۱ نفر از زندانیان سیاسی است که اعلام کردند که "ستار بهشتی روزهای ۱۰ و ۱۱ آبان ۱۳۹۱ در بند ۳۵۰ اوین بوده و آثار شکنجه در تمام قسمت‌های مختلف بدنش مشهود بوده‌است است".  و نیز دراظهارات زندانیان آمده که گفته اند "مچ‌های هر دو دستش به شدت کبود بوده و نشان می‌داده اصطلاحا "جوجه" شده ‌است." جوجه نوعی شکنجه است که دست‌ها را می‌بندند و افراد را در ضد انسانی ترین شرایط مانند جوجه از سقف آویزان می‌کنند و شکنجه میدهند. هم چنین ستار هنگام بازگشت از شکنجه گفته بوده: "میخواهند من را بکشند." بدین ترتیب واقعیت های اتفاق افتاده در این قتل کم کم بر ملا می شود و توسط مردم علی الخصوص جوانان و فعالین سیاسی در فضاهای اجتماعی نظیر فیسبوک، تویتر، بالاترین و گوگل پلاس به اشتراک گذاشته می شود. این همان قدرت همبستگی مردم است، که ماه را از پشت ابر بیرون می آورد. این افشا گری ها انجام شده تا نشان دهد اینها اقداماتی است که دارد در جمهوری اسلامی رخ میدهد و همه اینها در کارنامه جنایتهای روزانه این حکومت نوشته می شود و قطعا روزی میرسد که به همه آنها پرداخته شود. هرچند هم که احمدرضا رادان جانشین فرمانده‌ی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی و عده ای از عاملین حکومتی خود را به موش مردگی بزنند و اظهار تاسف بکنند و مساله پیگری را به این کمیته و آن کمیته واگذار کنند، شواهد پزشکی قانونی، اظهارات زندانیان و آگاهی سیاسی و تاریخی عموم مردم جامعه ایران و حتی جوامع بین الملل از عملکرد جمهوری اسلامی در طی بیش از سه دهه این واقعیت را مسجل میکند که ستار بهشتی تحت شکنجه جمهوری اسلامی به قتل رسیده است. و اینجاست که قطعا بسیاری از مردم این جمله عوامل جمهوری اسلامی را به خودشان برگرداندند و گفتند این شما هستید که باید دهن گشادتان را ببندید.
و نکته آخر موضع و عملکرد مدیای راست خارج از ایران است که علی رغم مسجل بودن واقعیت این رویداد تلخ تاریخی اقدام به خبر رسانی کردند ولی نه با موضع محکوم کردن جمهوری اسلامی بلکه در قالب مدیای بی طرفی که سعی میکند فقط اتفاقات رخ داده را به شیوه خبر رسانی و پژوهشی دنبال کند. در این بین و در بطن این بی طرفی در کنار جمهوری اسلامی می ایستند و به یک باره خبر از ایست قلبی ستار بهشتی در زندان را منتشر میکنند. گرچه که رو شدن دست اینگونه مدیا در میان مردم ایران سابقه ای بس طولانی دارد  و پیوستن مردم به فضاهای اجتماعی اینترنتی به سوئی رفته است که حتی قدرت جولان دهی اینگونه مدیاها که نمیخواهند چهره واقعی جمهوری اسلامی را بر ملا کنند را پس زده اند و خود سکان افشا گری را به دست گرفته اند، اما سانسور وقایع توسط این مدیاهای محافظه کار در این شرایط حساس سیاسی ایران از نظر من بشدت وقیح و در عین حال محکوم است.

محکومیت جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه


"ما اعلام می کنیم که: جمهوری اسلامی، مسئول جرایم فاحش خود بر علیه شهروندان است و حکومت در ایران مرتکب جنایت بر علیه بشریت شده است."
با بیان این جمله کوتاه اما مهم و پرمفهوم، شادی به خصوصی را  حاضران در دادگاه لاهه که علیه جمهوری اسلامی برگزار شده بود بر خود احساس کردند. حاضرین که هر کدام به نوعی چوب جنایات جمهوری اسلامی را بر تن خود احساس کردند.هر کدام از آن ها با در دست گرفتن عکس هایی از قربانیان در جمهوری اسلامی به تمام دنیا نشان دادند که چه بر سر آن ها آمده است.هر کدام از حاضرین، صحنه هایی را به جهانیان نشان دادند که بر زبان جاری نمی شود. از قتل عام زندانیان سال 67 گفتند. از کامیون هایی که اجساد را حمل می کردند، از گورهای دست جمعی و بی نام و نشان، از تهدید خانواده های اعدام شدگان و گرفتن پول گلوله ازآنها، از مادران عزاداری که با کندن خاک های خاوران دنبال اجساد عزیزان خود بودند، از امکان عدم برگزاری مراسم و یا حتی عدم امنیت سنگ قبرها. از اعدام نوجوانان و کودکان به دست پاسداران.
آری این ها تنها نمونه هایی از جنایات و ظلم های جمهوری اسلامی بوده که از بدو شروع کار خود انجام داده اند. این دادگاه که در مقابل چشم تمام جهانیان برگزار شد جمهوری اسلامی را محکوم کرد. سه روز تمام تعدادی از عزیزان که قربانی حکومت جمهوری اسلامی بودند سخن گفتند. از بی رحمی ها و جنایات ها گفتند. از دلتنگی هایشان برای عزیزانی که به دست حکومت منفور جمهوری اسلامی کشته شدند. از تجاوزهایی که بهشان شده بود و اما زمانی این دادگاه تشکیل شده است که منزوی ترین و منفورترین حکومت،جمهوری اسلامی است و هر روز پایه های حکومتش سست تر از روز قبل می شود و تمام مردم ایران هر روزه نفرت خود را از این هیولاها بیان میکنند.
در انتها نیز سخنان آخر هئیت شش نفره دادگاه را نیز به صورت خلاصه می گویم برای عزیزانی که در این دادگاه امکان حضور نداشته اند و نتوانستند آن را بر روی اینترنت هم ببینند.
دیوان تحت تاثیر مطالبی قرار گرفته است که مستند و محکم هستند.همه این اسناد نشان می دهد که جمهوری اسلامی جرایمی زیادی را علیه زندانیان اعمال کرده است و در جمهوری اسلامی، شکنجه و اعدام،تجاوزات جنسی و ناپدید شدن یک حقیقت غیر قابل انکار است.علاوه بر تمام این ها نیز، تمام خانوادگان زندانیان سیاسی تحت فشار بوده اند.
و در اینجا اشاره می کند به مصطفی سلطانی، فردی که رفته بود جنازه برادرش را از زندان بگیرد اما خود او هم هدف تیرهای حکومت قرار گرفت. هم چنین شهود نشان داده اند اعدام های فرا قضایی در سراسر ایران صورت گرفته است و مسئول آن کسی نیست جز جمهوری اسلامی.
در این دادگاه نیز دیوان آن پیشنهاداتی داده اند که به صورت خلاصه به آن اشاره می کنم:
1. جوامع بین المللی، باید در مورد این جنایت گسترده علیه بشریت تحقیق کند.
2. کمیسیونی تشکیل شود برای پیگیری این جنایت.
3.کمیسیون دائمی تشکیل شود تا درباره جنایات جمهوری اسلامی تحقیق کند.
4. دولت ها طبق قوانین بین المللی باید پیگیر مقامات حکومتی درایران شوند که مرتکب جنایات علیه بشریت شده اند.
من و تمام دوستان و همکارانم در سازمان جوانان کمونیست نیز از این رای دادگاه استقبال کرده و از تمام جوامع بشری و نهادهای بین المللی خواستاریم تا جنایات جمهوری اسلامی را نادیده نگرفته و آن ها را محکوم کنند.
پی نوشت: در بخشهایی از این مطلب، نقل هایی از مطلب مینا احدی از این دادگاه استفاده شده است.(ریحانه).
این مطلب در نشریه جوانان کمونیست 573 به چاپ رسیده است نشریه می توانید از اینجا دانلود کنید